جدول جو
جدول جو

معنی رسمان باز - جستجوی لغت در جدول جو

رسمان باز
بندباز، کسی که بر روی طناب حرکات نمایشی انجام دهد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رسن باز
تصویر رسن باز
بندباز، آنکه روی ریسمان راه می رود و هنرنمایی می کند
فرهنگ فارسی عمید
(بَ تَ / تِ)
رسن باز. دارباز. (آنندراج). بندباز. آنکه به روی طناب بازی می کند و می رقصد. (ناظم الاطباء) :
نغمه در محفل تماشایش
ریسمان باز تار طنبور است.
سعید اشرف (از آنندراج).
رجوع به رسن باز شود
لغت نامه دهخدا
(بِ سَ دَ / دِ)
کسی که ریسمان می تابد. (ناظم الاطباء). غزال. (دهار). رجوع به ریسمان تاب شود
لغت نامه دهخدا
(مامْ)
شغل و عمل ریسمان باز. (ناظم الاطباء). بندبازی. به معنی بازیگری که غازیان دارباز کنند. (غیاث اللغات) (از آنندراج) :
دل تو تارک خامی ز آرزو دارد
چو عنکبوت ترا کار ریسمان بازی است.
صائب (از آنندراج).
رجوع به ریسمان باز شود
لغت نامه دهخدا
(گِ دَ دَ / دِ)
رسبازنده. ریسمان باز. (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 6). کسی که روی ریسمان برود و بازیها کند. (فرهنگ نظام). آنکه در بالای ریسمان کارهای شگفت آور کند. بندباز. (فرهنگ فارسی معین). ریسمان باز و بندباز و دارباز، و آن از انواع بازیگران بود که چوبها یا نیهای بلند بر ریسمان در زمین استوار کنند و بر آن ریسمانها و چوبها و نیها برآیند و انواع بازیهای غریب کنند، و آنرا در عرف هند فت گویند که تلفظ آن بر غیر دشوار است. (از آنندراج) :
تحقیق سخنگوی نخیزد ز سخن دزد
تعلیق رسباز نیاید ز رسن تاب.
خاقانی.
پای رسن باز که گردد به راه
کی به رسن بررود از روی چاه.
امیرخسرو دهلوی (از فرهنگ نظام).
کنی اگر ره باریک آدمیت سر
مده ز کف چو رسن باز لنگر خود را.
محمدسعید اشرف (از نظام)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رسن باز
تصویر رسن باز
عرب و عجم باز، آنکه در بالای ریسمان کارهای شگفت آور کند بند باز
فرهنگ لغت هوشیار
بازی گر و مجری اصلی بازی در ریسمان بازی
فرهنگ گویش مازندرانی
بندباز
فرهنگ گویش مازندرانی